یکی از ویژگی های طبیعت گرایی در شعر معاصر فارسی، توجه به جنبه هایی از طبیعت و جهان عینی است که به دلیل اشتمال بر فضاهایی نیمه روشن یا تاریک، مبهم، رازآمیز و ترسناک، در خواننده تداعی گر ملالت، انزجار، تباهی، زوال و نیستی است. در این پژوهش، تصویرهایی از این دست «طبیعت سیاه» نامیده می شود. روی آوردن به «طبیعت سیاه» معلول تحولات فلسفی، سیاسی - اجتماعی و طرح اندیشه های نو در مباحث انسان شناسی و زیبایی شناسی دو قرن اخیر در اروپاست. در این جستار، ابتدا تاثیر هر یک از عوامل یادشده بر نگرش نوین طبیعت گرایانه شاعران مورد نقد و بررسی قرار می گیرد، سپس به چگونگی ظهور این پدیده در شعر فارسی پرداخته می شود. اولین نمونه های توجه به طبیعت سیاه را می توان در عصر مشروطه و در اشعار میرزاده عشقی مشاهده کرد. در شعر نیما، طبیعت سیاه تعمیق و گسترش می یابد و در دهه های بیست و سی، سیاه ترین جلوه های طبیعت را در اشعار شاعرانی چون فریدون توللی و نصرت رحمانی می توان یافت.